Shelby

Mohammad

Shelby

Mohammad

یه روز آفتابی یه خانم انگلیسی روی عرشۀ کشتی در سواحل مکزیک به دریا نگاه میکرد که ناگهان انگشتر الماس گرانبهایش از انگشتش سر خورد و افتاد توی آب و زن با ناراحتی این سفر را سپری کرد.

پس از 15 سال که به شهر مکزیکو سیتی رفته بود در یک رستوران کنار ساحل سفارش خوراک ماهی داد، وقتی داشت ماهی رو میخورد یه جسم سفت و سخت زیر دندونش حس کرد...

و وقتی در آورد دید

.

.

.

.

.

استخوان ماهیه ...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

نکنه فکر کردی انگشتره؟!

بابا تو دیگه خیلی تخیلت قویه!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.